۱۷۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۳۲

چو چشم آینه حیرانم از جمال کسی
پری به شیشهٔ دل دارم از خیال کسی

درین چمن به گل و لاله نازها دارم
که خون من چو حنا، گشته پایمال کسی

نمی شود نکند جلوه، حسن بی پروا
چه شد که آینه آب است از انفعال کسی

جهانیان پی رسوایی همند تمام
خدا کند که نپرسد کسی ز حال کسی

به ساغر دل آتش مزاج می ریزد
شراب شعلهٔ حل کرده، رنگ آل کسی

فلک ز حلقه به گوشان امر ما گردد
به یک کرشمهٔ ابروی چون هلال کسی

چه جلوه است که چون سایه کاینات حزین
فتاده در قدم نازنین نهال کسی؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۳۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۳۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.