۱۶۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۶۱

به قید آب وگل ای جان ناتوان چونی؟
دپن کهن قفس ای سدره آشیان، چونی؟

تو شمع محفل انسی به تیره وحشتگاه
تو زبب ىسند قدسی، بر آستان چونی؟

عنان گسسته، تو را بحر جود میجوید
به ریگ بادیه، ای ماهی تپان چونی؟

زلال خضر، تو را، سینه چاک می طلبد
نفس گداخته، دنبال کاروان چونی؟

به جلوه بود، مدار تو شوخ چشم شرار
نشسته در دل سنگ، ای سبک عنان چونی؟

تو رشک یوسف مصری، فتاده در چه تن
تو بازکنگر عرشی، به خاکدان چونی؟

فروغ حسن تو را آفت زوال نبود
به عقده ذنب ای مهر خاوران چونی؟

هلاک شیوه شوخی شوم که گفت، حزین
جدا ز وصل من ای زار خسته جان چونی؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۶۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.