۱۸۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۸۸

در دیده و دل، از دل و از دیده جدایی
بی جایی و چون می نگرم در همه جایی

لب باده چکان، جلوه چمان، طرّه پریشان
آشفته چنین، بر سر بازار چرایی؟

گه در جگر گرمی و گه بر مژهٔ تر
گه در شکن آه منی، در چه هوایی؟

هم شیشه و هم ساغر و هم باده و هم مست
هم ساقی و هم نایی و هم نای و نوایی

بر تارک سر هوشی و در پردهٔ دل، راز
در دیدهٔ سر، نوری و در سینه، صفایی

نظّاره کنان از نظر عشق، به حسنی
رخساره نهان، در شکن زلف دوتایی

گه معتکف خلوت و گه شاهد محفل
گه بارکش خرقه و گه زیر قبایی

در حدّ اشارات، تو هم مایی و هم من
در محو اضافات، برون از من و مایی

مست است حزین ، امشب از آن ساقی سرمست
مطرب، بزن این پرده، به آهنگ رسایی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۸۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۸۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.