۱۳۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹ - قطعه در نکوهش روزگار خویش

روزگاریست، عقل می کوبد
کنج آسایش اختیارکنم

در به روی جهانیان بندم
کنج آسایش اختیارکنم

سفر دور مرگ، نزدیک است
فکر سامان آن دیار کنم

زر داغی، کنم به کیسهٔ دل
گهر اشک در کنار کنم

دست از خوان آرزو بکشم
به همین خون دل مدار کنم

عشق بازی به خویشتن فکنم
ترک یاران بدقمارکنم

تنگم از شهر، رو به کوه آرم
خانه در سنگ، چون شرار کنم

لیک چون کارها به دست خداست
نتوانم به خویش کار کنم

زین سپس فرصت از خدا طلبم
دیده در راه انتظار کنم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸ - در وصف خود سروده است
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰ - بثّ و شکویٰ
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.