هوش مصنوعی: این متن به بررسی رفتارها و نگرش‌های انسانی می‌پردازد، از جمله حرص، ترس، نادانی و خودفریبی. شاعر از طریق تمثیل‌ها و مثال‌ها، نقص‌های انسان را در مواجهه با مرگ، مال و دانش نشان می‌دهد. او تأکید می‌کند که انسان‌ها اغلب عیوب دیگران را می‌بینند اما از عیوب خود غافل هستند. همچنین، متن به اهمیت خودشناسی و شناخت حقیقت وجودی انسان در برابر خداوند اشاره می‌کند.
رده سنی: 18+ متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند مرگ، خودشناسی و نقد رفتارهای انسانی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده یا سنگین باشد.

بخش ۱۱۹ - شرح آن کور دوربین و آن کر تیزشنو و آن برهنه دراز دامن

کَر اَمَل را دان که مرگِ ما شَنید
مرگِ خود نَشْنید و نَقْلِ خود ندید

حِرصْ نابیناست بیند مو به مو
عَیبِ خَلْقان و بگوید کو به کو

عَیْبِ خود یک ذَرّه چَشمِ کورِ او
می‌نَبینَد گَرچه هست او عَیْبْ‌جو

عور می‌تَرسَد که دامانَش بُرَند
دامَنِ مَردِ بِرِهنه چون دَرَند؟

مَردِ دنیا مُفْلِس است و تَرسْناک
هیچ او را نیست از دُزدانْش باک

او بِرِهنه آمد و عُرْیان رَوَد
وَزْ غَم دُزدَش جِگَر خون می‌شود

وَقتِ مرگش که بُوَد صد نوحه بیش
خنده آید جانْش را زین تَرسِ خویش

آن زمان داند غَنی کِشْ نیست زَر
هم ذَکی دانَد که بُد او بی‌هُنر

چون کِنارِ کودکی پُر از سُفال
کو بر آن لَرْزان بُوَد چون رَبِّ مال

گَر سِتانی پاره‌یی گِریان شود
پاره گَر بازَش دَهی خندان شود

چون نباشد طِفْل را دانشْ دِثار
گریه و خَنده‌ش ندارد اِعْتِبار

مُحْتَشَم چون عاریَت را مُلْک دید
پس بر آن مالِ دروغین می‌طَپید

خواب می‌بیند که او را هَستْ مال
تَرسَد از دُزدی که بِرْبایَد جَوال

چون زِ خوابَش بَر جَهانَد گوشْ‌کَش
پَس زِ تَرسِ خویشْ تَسْخَر آیَدَش

هم چُنان لَرْزانیِ این عالِمان
که بُوَدْشان عقل و عِلْمِ این جهان

از پِیِ این عاقلانِ ذو فُنون
گفت ایزد در نُبی لا یَعْلَمون

هر یکی تَرسانْ زِ دُزدیِّ کسی
خویشتن را عِلْم پِنْدارَد بَسی

گوید او که روزگارم می‌بَرَند
خود ندارد روزگارِ سودْمَند

گوید از کارم بَر آوَرْدَند خَلْق
غَرقِ بیکاری‌ست جانَش تابه حَلْق

عورْ تَرسان که مَنَم دامنْ کَشان
چون رَهانَم دامَن از چَنگالَشان؟

صد هزارانْ فَصْل داند از عُلوم
جانِ خود را می‌نَدانَد آن ظَلوم

دانَد او خاصیَّتِ هر جوهری
در بَیانِ جوهرِ خود چون خَری

که هَمی‌دانَم یَجوز و لایَجوز
خود نَدانی تو یَجوزی یا عَجوز؟

این رَوا وان نارَوا دانی وَلیکْ
تو رَوا یا نارَوایی؟ بین تو نیکْ

قیمَتِ هر کاله می‌دانی که چیست
قیمَتِ خود را نَدانی اَحْمَقی‌ست

سَعْدها و نَحْس‌ها دانسته‌یی
نَنْگَری سَعْدی تو یا ناشُسْته‌یی؟

جانِ جُمله عِلْم‌ها این است این
که بِدانی من کی‌اَم در یَوْمِ دین؟

آن اصولِ دین نَدانستی تو لیکْ
بِنْگَر اَنْدَر اَصْلِ خود گَر هست نیکْ؟

از اصولَیْنَتْ اُصولِ خویش بِهْ
که بِدانی اَصْلِ خود ای مَردِ مِهْ
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۱۸ - قصهٔ اهل سبا و حماقت ایشان و اثر ناکردن نصیحت انبیا در احمقان
گوهر بعدی:بخش ۱۲۰ - صفت خرمی شهر اهل سبا و ناشکری ایشان
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.