هوش مصنوعی: شاعر در این متن از احساس شرم و ناراحتی از وضعیت خود سخن می‌گوید و از این که حتی از رشد و نمای خود خجل است. او از قد خمیده‌اش به عنوان زنجیر پای خود یاد می‌کند و توصیه می‌کند که در زندگی موقت (سرای عاریت) پا را اندازه نگه داریم. شاعر همچنین از جستجوی رسم آشنایی از بیگانه انتقاد می‌کند و از وفا که در طول عمرش حتی آشنای خود نشده، شکوه می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و انتقادی است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۲۱۵

خجل چون بید مجنون گشتم از نشو و نمای خود
ز قدّ پرشکن گردیده ام زنجیر پای خود

منه تا می توانی در سرای عاریت، پا را
شکوه مسند جمشید دارد بوریای خود

چه از بیگانه می جویی رسوم آشنایی را؟
به عمری ای وفا دشمن، نگشتی آشنای خود
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.