۱۱۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۸۹

باده بیار و هوش را، از سر ما روانه کن
زاهد خرقه پوش را، مست می مغانه کن

چند به باد می دهی، طرهٔ ترهات را؟
واعظ شهر نیستی، زمزمه، عاشقانه کن

غازهٔ افتخارکش، ناصیهٔ نیاز را
صدر نشین عشق شو، سجدهٔ آستانه کن

گوشهٔ چشم عشوه ای از تو به کار می خوش است
رطل گران باده را، لجهٔ بیکرانه کن

رهبر سالکان بود، سلسلهٔ ارادتی
طّرهٔ خم به خم بکش، زلف مراد شانه کن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۸۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.