هوش مصنوعی:
این متن به بیان تناقضات و تضادهای زندگی میپردازد، مانند تنگی و فراخی، درد و رهایی، و خواب و بیداری. از طریق مثالهایی مانند گرمابه، کفش تنگ، و جنین در رحم، مفهوم رنج و آزادی را بررسی میکند. همچنین، به تفاوت درک افراد از شرایط یکدیگر و خود اشاره میکند.
رده سنی:
18+
متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادها ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
بخش ۱۷۰ - تشبیه دنیا کی بظاهر فراخست و بمعنی تنگ و تشبیه خواب کی خلاص است ازین تنگی
هَمچو گَرمابه که تَفْسیده بُوَد
تَنگْ آیی جانْت پَخْسیده شود
گَرچه گَرمابه عَریض است و طَویل
زان تَبِش تَنگ آیَدَت جان و کَلیل
تا بُرون نایی بِنَگْشایَد دِلَت
پَس چه سود آمد فَراخی مَنْزِلَت
یا که کَفشِ تنگ پوشی ای غَوی
در بیابانِ فَراخی میرَوی
آن فَراخیِّ بیابانْ تَنگ گشت
بر تو زندان آمد آن صَحرا و دشت
هر کِه دید او مَر تورا از دور گفت
کو در آن صَحرا چو لالهیْ تَر شِکُفت
او نَدانَد که تو هَمچون ظالِمان
از بُرون در گُلْشَنی جان در فَغان
خوابِ تو آن کَفش بیرون کردن است
که زمانی جانْت آزاد از تَن است
اَوْلیا را خواب مُلْک است ای فُلان
هَمچو آن اَصْحابِ کَهْف اَنْدَر جهان
خواب میبینَند و آنجا خواب نه
در عَدَم دَر میرَوَند و بابْ نه
خانهٔ تَنگ و درونْ جانْ چَنگ لوک
کرد ویران تا کُند قَصرِ مُلوک
چَنگ لوکَم چون جَنین اَنْدَر رَحِم
نُهمَهه گشتم شُد این نُقْلان مُهِم
گَر نباشد دَردِ زَه بر مادرم
من دَرین زندان میانِ آذرم
مادرِ طَبْعَم زِ دَردِ مرگِ خویش
میکُند رَهْ تا رَهَد بَرّه زِ میش
تا چَرَد آن بَرّه در صَحرایِ سبز
هین رَحِم بُگْشا که گشت این بَرّه گَبْز
دَردِ زَه گَر رَنجِ آبِسْتان بُوَد
بر جَنین اِشْکَستنِ زندان بُوَد
حامِله گِریان زِ زَهْ کَایْنَ الْمَناص
وان جَنین خَندان که پیش آمد خَلاص
هرچه زیرِ چَرخ هستند اُمَّهات
از جَماد و از بَهیمه وَزْ نَبات
هر یکی از دَردِ غیری غافِلَند
جُز کسانی که نَبیه و کامِلَند
آنچه کوسه دانَد از خانهیْ کَسان
بَلْمه از خانهیْ خودش کِی دانَد آن؟
آنچه صاحِبدل بِدانَد حالِ تو
تو زِ حالِ خود نَدانی ای عَمو
تَنگْ آیی جانْت پَخْسیده شود
گَرچه گَرمابه عَریض است و طَویل
زان تَبِش تَنگ آیَدَت جان و کَلیل
تا بُرون نایی بِنَگْشایَد دِلَت
پَس چه سود آمد فَراخی مَنْزِلَت
یا که کَفشِ تنگ پوشی ای غَوی
در بیابانِ فَراخی میرَوی
آن فَراخیِّ بیابانْ تَنگ گشت
بر تو زندان آمد آن صَحرا و دشت
هر کِه دید او مَر تورا از دور گفت
کو در آن صَحرا چو لالهیْ تَر شِکُفت
او نَدانَد که تو هَمچون ظالِمان
از بُرون در گُلْشَنی جان در فَغان
خوابِ تو آن کَفش بیرون کردن است
که زمانی جانْت آزاد از تَن است
اَوْلیا را خواب مُلْک است ای فُلان
هَمچو آن اَصْحابِ کَهْف اَنْدَر جهان
خواب میبینَند و آنجا خواب نه
در عَدَم دَر میرَوَند و بابْ نه
خانهٔ تَنگ و درونْ جانْ چَنگ لوک
کرد ویران تا کُند قَصرِ مُلوک
چَنگ لوکَم چون جَنین اَنْدَر رَحِم
نُهمَهه گشتم شُد این نُقْلان مُهِم
گَر نباشد دَردِ زَه بر مادرم
من دَرین زندان میانِ آذرم
مادرِ طَبْعَم زِ دَردِ مرگِ خویش
میکُند رَهْ تا رَهَد بَرّه زِ میش
تا چَرَد آن بَرّه در صَحرایِ سبز
هین رَحِم بُگْشا که گشت این بَرّه گَبْز
دَردِ زَه گَر رَنجِ آبِسْتان بُوَد
بر جَنین اِشْکَستنِ زندان بُوَد
حامِله گِریان زِ زَهْ کَایْنَ الْمَناص
وان جَنین خَندان که پیش آمد خَلاص
هرچه زیرِ چَرخ هستند اُمَّهات
از جَماد و از بَهیمه وَزْ نَبات
هر یکی از دَردِ غیری غافِلَند
جُز کسانی که نَبیه و کامِلَند
آنچه کوسه دانَد از خانهیْ کَسان
بَلْمه از خانهیْ خودش کِی دانَد آن؟
آنچه صاحِبدل بِدانَد حالِ تو
تو زِ حالِ خود نَدانی ای عَمو
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۱۶۹ - حکمت ویران شدن تن به مرگ
گوهر بعدی:بخش ۱۷۱ - بیان آنک هرچه غفلت و غم و کاهلی و تاریکیست همه از تنست کی ارضی است و سفلی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.