هوش مصنوعی:
این متن به موضوع خودشناسی، محدودیتهای عقل و خرد انسان، و پرهیز از فضولی و غرور میپردازد. شاعر تأکید میکند که انسان باید در حد خود بماند و از جستجوی بیهدف و تلاش برای درک حقایق فراتر از توان خود دست بردارد. همچنین، به اهمیت پیروی از راه راست و پرهیز از گمراهی اشاره میشود.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آنها به بلوغ فکری و تجربهٔ زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده ممکن است برای خوانندگان جوان دشوار باشد.
بخش ۱ - فرهنگ نامه
به نام نگارنده هست و بود
فرازندهٔ این رواق کبود
سر داستان، نام فرخنده ای ست
که عقل از ثنایش فروماندهایست
خرد در کوی کوتهی و کمی ست
زبان روستازادهٔ اعجمی ست
سپاسش نشاید به اندیشه گفت
به خس، کی توان کوه البرز سفت؟
خردگر چه خضر بیابان بود
سراسیمهٔ راه یزدان بود
دل و جان اگر دانش آسا بود
همین بس که خود را شناسا بود
ازل تا ابد گر به بالا پرد
ز حدّ خود اندیشه برنگذرد
طلسم حقیقت نباید شکست
حصاری بود، در گهر هر چه هست
به بینش قدم را درین کهنه دِه
اگر مرد راهی به اندازه نِه
نیابی خدا را به جویندگی
بکش پا، ز بیهوده پویندگی
مپوی و چو آب گهر تازه باش
اگر خودشناسی، به اندازه باش
تو را برتر از حد خود، راه نیست
که نقش از نگارنده، آگاه نیست
جهولی، به گرد فضولی مگرد
ز جاهل فضولی ست، کردار سرد
فضولی کند قطره را منفصل
فراخ است دریا و تو تنگدل
شعور تو، ای پای بستِ غرور
یکی کور موش است و تابنده هور
کند خیرگی دیدهٔ جان تو
عدم زاده است آخشیجان تو
خبر نیست امروز را از پریر
جوان نیست تاریخی چرخ پیر
کجا تار ممکن به واجب تند؟
لعاب عناکب، ذباب افکند؟
عبث دام در راه عنقا مکش
زیاد، از گلیم خودت پا مکش
نه پیداست راه و تویی طفل دی
درین ورطه، گولی به از بخردی
به این خیرگی خوش عنانی مکن
زبان بسته ای، ترجمانی مکن
پی مصطفی گیر، اگر می روی
ره راست این است اگر بگروی
فرازندهٔ این رواق کبود
سر داستان، نام فرخنده ای ست
که عقل از ثنایش فروماندهایست
خرد در کوی کوتهی و کمی ست
زبان روستازادهٔ اعجمی ست
سپاسش نشاید به اندیشه گفت
به خس، کی توان کوه البرز سفت؟
خردگر چه خضر بیابان بود
سراسیمهٔ راه یزدان بود
دل و جان اگر دانش آسا بود
همین بس که خود را شناسا بود
ازل تا ابد گر به بالا پرد
ز حدّ خود اندیشه برنگذرد
طلسم حقیقت نباید شکست
حصاری بود، در گهر هر چه هست
به بینش قدم را درین کهنه دِه
اگر مرد راهی به اندازه نِه
نیابی خدا را به جویندگی
بکش پا، ز بیهوده پویندگی
مپوی و چو آب گهر تازه باش
اگر خودشناسی، به اندازه باش
تو را برتر از حد خود، راه نیست
که نقش از نگارنده، آگاه نیست
جهولی، به گرد فضولی مگرد
ز جاهل فضولی ست، کردار سرد
فضولی کند قطره را منفصل
فراخ است دریا و تو تنگدل
شعور تو، ای پای بستِ غرور
یکی کور موش است و تابنده هور
کند خیرگی دیدهٔ جان تو
عدم زاده است آخشیجان تو
خبر نیست امروز را از پریر
جوان نیست تاریخی چرخ پیر
کجا تار ممکن به واجب تند؟
لعاب عناکب، ذباب افکند؟
عبث دام در راه عنقا مکش
زیاد، از گلیم خودت پا مکش
نه پیداست راه و تویی طفل دی
درین ورطه، گولی به از بخردی
به این خیرگی خوش عنانی مکن
زبان بسته ای، ترجمانی مکن
پی مصطفی گیر، اگر می روی
ره راست این است اگر بگروی
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر بعدی:بخش ۲ - در نعت خواجه دوسرا علیه و علی آله التحیه و الثثا
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.