هوش مصنوعی:
این متن به بررسی مفاهیم وجود و عدم، ذات و وصف، و رابطهی عشق و ادب میپردازد. از طریق تمثیلهایی مانند شمع و آفتاب، شهد و خل، و شیر و آهو، نویسنده به بیان این مفاهیم میپردازد. همچنین، به نقش عشق در ایجاد جوشش و بیادبی در عاشق اشاره میکند و تفاوت بین ظاهر و باطن را بررسی میکند. در نهایت، به مفهوم فاعل و مفعول و رابطهی آن با وجود و عدم میپردازد.
رده سنی:
18+
متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. همچنین، استفاده از تمثیلها و استعارههای پیچیده ممکن است برای خوانندگان جوانتر دشوار باشد.
بخش ۱۷۷ - مسلهٔ فنا و بقای درویش
گفت قایل در جهانْ دَرویش نیست
وَرْ بُوَد دَرویش آن درویش نیست
هست از رویِ بَقایِ ذاتِ او
نیست گشته وَصْفِ او در وَصْفِ هو
چون زَبانهیْ شمعْ پیشِ آفتاب
نیست باشد هست باشد در حِساب
هست باشد ذاتِ او تا تو اگر
بَر نَهی پنبه بِسوزَد زان شَرَر
نیست باشد روشنی نَدْهَد تورا
کرده باشد آفتابْ او را فَنا
در دو صد مَنْ شَهْد یک اَوْقِیَّه خَل
چون دَر اَفْکَندیّ و در وِیْ گشت حَل
نیست باشد طَعْمِ خَلْ چون میچَشی
هست اَوْقِیَّه فُزون چون بَرکَشی
پیشِ شیری آهوی بیهوش شُد
هستیاَش در هستِ او روپوش شُد
این قیاسِ ناقِصان بر کارِ رَب
جوشِشِ عشق است نَزْ تَرکِ اَدَب
نَبْضِ عاشق بی اَدَب بَر میجَهَد
خویش را در کَفّهٔ شَهْ مینَهَد
بیاَدَبتَر نیست کَس زو در جهان
با اَدَبتَر نیست کَس زو در نَهان
هم به نِسْبَت دان وِفاقْ ای مُنْتَجَب
این دو ضِدِّ با اَدَب با بیاَدَب
بیاَدَب باشد چو ظاهِر بِنْگَری
که بُوَد دَعویِّ عشقش همسَری
چون به باطِن بِنْگَری دَعوی کجاست؟
او و دَعوی پیشِ آن سُلطانْ فَناست
ماتَ زَیْدٌ زَیْد اگر فاعِل بُوَد
لیکْ فاعِل نیست کو عاطِل بُوَد
او زِ رویِ لَفْظِ نَحْوی فاعِل است
وَرْنَه او مَفْعول و مَوْتَش قاتِل است
فاعِلِ چه؟ کو چُنان مَقْهور شُد
فاعِلیها جُمله از وِیْ دور شُد
وَرْ بُوَد دَرویش آن درویش نیست
هست از رویِ بَقایِ ذاتِ او
نیست گشته وَصْفِ او در وَصْفِ هو
چون زَبانهیْ شمعْ پیشِ آفتاب
نیست باشد هست باشد در حِساب
هست باشد ذاتِ او تا تو اگر
بَر نَهی پنبه بِسوزَد زان شَرَر
نیست باشد روشنی نَدْهَد تورا
کرده باشد آفتابْ او را فَنا
در دو صد مَنْ شَهْد یک اَوْقِیَّه خَل
چون دَر اَفْکَندیّ و در وِیْ گشت حَل
نیست باشد طَعْمِ خَلْ چون میچَشی
هست اَوْقِیَّه فُزون چون بَرکَشی
پیشِ شیری آهوی بیهوش شُد
هستیاَش در هستِ او روپوش شُد
این قیاسِ ناقِصان بر کارِ رَب
جوشِشِ عشق است نَزْ تَرکِ اَدَب
نَبْضِ عاشق بی اَدَب بَر میجَهَد
خویش را در کَفّهٔ شَهْ مینَهَد
بیاَدَبتَر نیست کَس زو در جهان
با اَدَبتَر نیست کَس زو در نَهان
هم به نِسْبَت دان وِفاقْ ای مُنْتَجَب
این دو ضِدِّ با اَدَب با بیاَدَب
بیاَدَب باشد چو ظاهِر بِنْگَری
که بُوَد دَعویِّ عشقش همسَری
چون به باطِن بِنْگَری دَعوی کجاست؟
او و دَعوی پیشِ آن سُلطانْ فَناست
ماتَ زَیْدٌ زَیْد اگر فاعِل بُوَد
لیکْ فاعِل نیست کو عاطِل بُوَد
او زِ رویِ لَفْظِ نَحْوی فاعِل است
وَرْنَه او مَفْعول و مَوْتَش قاتِل است
فاعِلِ چه؟ کو چُنان مَقْهور شُد
فاعِلیها جُمله از وِیْ دور شُد
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۱۷۶ - جمع و توفیق میان نفی و اثبات یک چیز از روی نسبت و اختلاف جهت
گوهر بعدی:بخش ۱۷۸ - قصه وکیل صدر جهان کی متهم شد و از بخارا گریخت از بیم جان باز عشقش کشید رو کشان کی کار جان سهل باشد عاشقان را
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.