هوش مصنوعی:
در این شعر، شاعر از مواجهه با یک گرگ ستمگر میگوید که پس از گرفتاری در دام، از شاعر درخواست کمک میکند. گرگ با ناله و التماس از شاعر میخواهد که او را از چنگال شیران نجات دهد. شاعر با دیدن چهرهٔ مظلوم گرگ تحت تأثیر قرار میگیرد، اما خرد به او هشدار میدهد که این رفتار گرگ فریبکارانه است. شاعر به گرگ میگوید که هرچند از زاری او متأثر شده، اما از مردمآزاری او میترسد. در پایان، شاعر به گرگ میگوید که اگر واقعاً از کارهای زشت خود پشیمان شده، میتواند با توبه به درگاه خداوند، بخشش و رحمت الهی را به دست آورد.
رده سنی:
14+
متن دارای مفاهیم اخلاقی و عرفانی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده مانند گرگ به عنوان نماد ستمگر، برای کودکان قابل درک نیست.
بخش ۱۶ - حکایت
ستم پیشه ای را ببستند سخت
که بیدادگر بود، برگشته بخت
عبور من افتاد از آن رهگذار
که گرگ دژم بود در گیر و دار
مرا دید و نالید برگشته روز
به پوزش گشاد از سر عجز، پوز
همی گفت خواهم که منّت نهی
ز چنگال شیران خلاصم دهی
ز نالیدنش سیل اشکم گشود
که ظالم به سیمای مظلوم بود
خردگفت: انصاف را پاس دار
که زرق است و فن، کار این نابکار
بدوگفتم آهسته، ای لابه گر
دلم را مشوران، مسوزان جگر
خراشد دلم گرچه از زاریت
ولی ترسم از مردم آزاریت
تو آنی که از جور کینت زمین
بنالید پیش جهان آفرین
بسی کرده پیچیده، بر دست و پای
زصد ورطه جستی به حکم خدای
برفتی سبک بر سر کار خویش
نیامد تو را شرم از اطوار خویش
کنم گرگ را گر به رحمت یله
بنالد ز بی رحمی من گله
کرم گر چه خلق الهی بود
تباهی گران را تباهی بود
گر اکنون پشیمانی از کار زشت
کنی گر به محراب، رو از کنشت
گشاید در رحمت کردگار
گناهت بیامرزد آمرزگار
کند آشتی با تو، مشکل گشای
تو چون صلح کردی به خلق خدای
که بیدادگر بود، برگشته بخت
عبور من افتاد از آن رهگذار
که گرگ دژم بود در گیر و دار
مرا دید و نالید برگشته روز
به پوزش گشاد از سر عجز، پوز
همی گفت خواهم که منّت نهی
ز چنگال شیران خلاصم دهی
ز نالیدنش سیل اشکم گشود
که ظالم به سیمای مظلوم بود
خردگفت: انصاف را پاس دار
که زرق است و فن، کار این نابکار
بدوگفتم آهسته، ای لابه گر
دلم را مشوران، مسوزان جگر
خراشد دلم گرچه از زاریت
ولی ترسم از مردم آزاریت
تو آنی که از جور کینت زمین
بنالید پیش جهان آفرین
بسی کرده پیچیده، بر دست و پای
زصد ورطه جستی به حکم خدای
برفتی سبک بر سر کار خویش
نیامد تو را شرم از اطوار خویش
کنم گرگ را گر به رحمت یله
بنالد ز بی رحمی من گله
کرم گر چه خلق الهی بود
تباهی گران را تباهی بود
گر اکنون پشیمانی از کار زشت
کنی گر به محراب، رو از کنشت
گشاید در رحمت کردگار
گناهت بیامرزد آمرزگار
کند آشتی با تو، مشکل گشای
تو چون صلح کردی به خلق خدای
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۱۵ - حکایت
گوهر بعدی:بخش ۱۷ - حکایت
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.