هوش مصنوعی: این متن شعری عرفانی و غنایی است که به بیان دردها، رنج‌ها و جست‌وجوی معنوی شاعر می‌پردازد. شاعر از مفاهیمی مانند عشق، مستی، بی‌خودی، درد، رنج و جست‌وجوی حقیقت سخن می‌گوید. او از وضعیت خود و جهان اطرافش ناراضی است و به دنبال آرامش و معنایی عمیق‌تر می‌گردد. استفاده از نمادهایی مانند باده، چنگ، تار، آه و ... به غنای تصویری شعر افزوده است.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری دارد. همچنین، برخی از واژگان و تصاویر به‌کاررفته (مانند باده، مستی و درد) ممکن است برای مخاطبان کم‌سن‌وسال نامناسب باشد.

بخش ۱۹

ای خدای بلندی و پستی
شاهد هوشیاری و مستی

مطرب ناله های سیر آهنگ
نفس بی خروش سینهٔ چنگ

زخمهٔ تار آه دردآلود
غازهٔ داغ سینه های کبود

بادهٔ ساغر تهی دستان
به نوای تو می زنم دستان

پرده ها پردهٔ ترانهٔ توست
باده ها از شرابخانهٔ توست

بیخودیها کدام و هستی کو؟
هوشیاری کجا و مستی کو؟

خبر از کاسه و سبویم نیست
می به کام و به کف کدویم نیست

می خراشم درون سینه به داغ
نمکی می خرم به لابه ولاغ

می زنم نشتری به تار نفس
می کنم خون دلی به کار هوس

نقش هستی تراشیم فرسود
دل خراشیدم و ندیدم سود

برق ریزم ز آه و سوزم سنگ
بیستون می کنم به ناخن و چنگ

مژه از گرمی نگاهم سوخت
تاب رخسار گل، گیاهم سوخت

سحر پیریم به شام کشید
دُرد و صافی، لبم تمام کشید

گل افسردگی بهار من است
فصل موی شکوفه زار من است

وحشی پهن دشت امکانم
زادهٔ ناف این بیابانم

هرکجا پا نهم به نیش آید
می روم تا دگر چه پیش آید

کاری از ره سپاریم نگشود
چون قلم، پای تا به سر فرسود

رَهروی، گشت عمر کاه مرا
یک قدم کرد چرخ، راه مرا

ره سپر پای مصلحت بین است
جاده ام شعله، پای چوبین است

نه به شادی خوشم نه با اندوه
کیفَ مَن کان عجز ...

نه به شب گل دهم، نه سایه به روز
خشک بیدم در آفتاب تموز

پیش ازین داغ دل بهاری داشت
کف خاکسترم شراری داشت

شرر افسرده شد، نشاطم نیست
در نگر هیچ در بساطم نیست

شمع پایان رسیده را مانم
شب هجران رسیده را مانم

برق این وادیم ز خیره سری
می روم راه و می خورم جگری

راهیم، مهرهٔ گشاد توام
نقشم این بس که بر مراد توام

نامرادی چو بر مراد تو بود
بر دلم صد ادرا مراد گشود

شاخ خشکی، نه برگ و نه سازی
فارغم، چون تو کار پردازی

دم گرمت در آتشم دارد
به خروشیدنی خوشم دارد

در ثنایت ز خوش سریرانم
به دمت، زآتشین صفیرانم

نارسا ناله را، رسایی ده
سحرم را جبین گشایی ده

قید آب و گلم ز پا بگشای
بند ازین وحشت آزما بگشای
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۳۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۸
گوهر بعدی:بخش ۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.