هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از عشق و اشتیاق خود به آب سخن می‌گوید. او با وجود آگاهی از خطرات و مشکلاتی که آب برایش به همراه دارد، همچنان به دنبال آن است و حتی مرگ را برای رسیدن به آن می‌پذیرد. شاعر از مراحل مختلف زندگی و تحولات روحی خود می‌گوید و به این نتیجه می‌رسد که عشق و اشتیاق او به آب هرگز کاهش نخواهد یافت. او همچنین به مفاهیمی مانند مرگ، قربانی شدن و بازگشت به خدا اشاره می‌کند.
رده سنی: 18+ این متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند مرگ و قربانی شدن ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین و نامفهوم باشد.

بخش ۱۸۷ - جواب گفتن عاشق عاذلان را وتهدید کنندگان را

گفت من مُسْتَسْقی اَم آبَم کَشَد
گَرچه می‌دانم که هم آبَم کُشَد

هیچ مُسْتَسْقی بِنَگْریزَد زِ آب
گَر دو صد بارَش کُند مات و خَراب

گَر بِیاماسَد مرا دست و شِکَم
عشقِ آب از من نخواهد گشت کَم

گویم آن گَهْ که بِپُرسَند از بُطون
کاشکی بَحْرَم رَوان بودی دَرون

خیکِ اِشْکَم گو بِدَر از موجِ آب
گَر بِمیرَم هست مرگم مُسْتَطاب

من به هر جایی که بینم آبِ جو
رَشْکَم آید بودَمی من جایِ او

دستْ چون دَفّ و شِکَم هَمچون دُهُل
طَبْلِ عشقِ آب می‌کوبَم چو گُل

گَر بِریزد خونم آن روحُ الْاَمین
جُرعه جُرعه خون خورَم هَمچون زمین

چون زمین وچون جَنینْ خونْ‌خواره‌ام
تا که عاشق گشته‌ام این کاره‌ام

شب هَمی‌جوشَم در آتش هَمچو دیگ
روز تا شب خون خورَم مانندِ ریگ

من پَشیمانَم که مَکْر اَنْگیختَم
از مُرادِ خشمِ او بُگْریختَم

گو بِرانْ بر جانِ مَستَم خشمِ خویش
عیدِ قُربانْ اوست و عاشقْ گاومیش

گاو اگر خُسبَد وَگَر چیزی خَورَد
بَهرِ عید و ذَبْحِ او می‌پَروَرَد

گاوِ موسیٰ دان مرا جانْ داده‌یی
جُزو جُزوَم حَشْرِ هر آزاده‌یی

گاوِ موسیٰ بود قُربان گشته‌یی
کمترین جُزوَش حَیاتِ کُشته‌یی

بَرجَهید آن کُشته زآسیبَش زِ جا
در خِطابِ اِضْرِبوهُ بَعْضِها

یا کِرامی اِذْبَحوا هٰذَا الْبَقَر
اِنْ اَرَدْتُم حَشْرَ اَرْواحِ النَّظَر

از جَمادی مُردم و نامی شُدم
وَزْ نَما مُردم به حیوان بَرزَدَم

مُردم از حیوانی و آدم شُدم
پَس چه تَرسَم؟ کِی زِ مُردن کَم شُدم؟

حَملهٔ دیگر بِمیرَم از بَشَر
تا بَر آرَم از مَلایِک پَرّ و سَر

وَزْ مَلَک هم بایَدَم جَستن زِ جو
کُلُّ شَیْیءٍ هالِکْ اِلّا وَجْهَهُ

بارِ دیگر از مَلَک قُربان شَوَم
آنچه اَنْدَر وَهْم نایَد آن شَوَم

پس عَدَم گردم عَدَم چون اَرْغَنون
گویدم کِانّا اِلَیْهِ راجِعون

مرگ دانْ آنْک اِتِّفاقِ اُمَّت است
کآبِ حیوانی نَهان در ظُلْمَت است

هَمچو نیلوفر بُرو زین طَرْفِ جو
هَمچو مُسْتَسْقی حَریص و مرگْ‌جو

مرگِ او آب است و او جویایِ آب
می‌خورَد وَاللهُ اَعْلَمْ بِالصَّواب

ای فُسَرده عاشقِ نَنْگین نَمَد
کو زِ بیمِ جانْ زِ جانان می‌دَمَد

سویِ تیغِ عشقش ای نَنْگِ زنان
صد هزاران جان نِگَر دَسْتَک‌زَنان

جوی دیدی کوزه اَنْدَر جویْ ریز
آب را از جویْ کِی باشد گُریز؟

آبِ کوزه چون در آبِ جو شود
مَحْو گردد در وِی و جو او شود

وَصْفِ او فانی شُد و ذاتَش بَقا
زین سِپَس نه کم شود نه بَدلِقا

خویش را بر نَخْلِ او آویختم
عُذْرِ آن را که ازو بُگْریختم
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۳۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۸۶ - در آمدن آن عاشق لاابالی در بخارا وتحذیر کردن دوستان او را از پیداشدن
گوهر بعدی:بخش ۱۸۸ - رسیدن آن عاشق به معشوق خویش چون دست از جان خود بشست
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.