۲۷۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱

گریزی نیست از کوی تو ای دوست
چسان برگردم از کوی تو ای دوست

مرا در حلقۀ زلف تو افکند
فریب چشم جادوی تو ای دوست

فشاندی زلف مشکین را و پُر شد
مشام جانم از بوی تو ای دوست

بکن چندان که خواهی جور بر من
نمیرنجم من از خوی تو ای دوست

غبار از هر دوعالم چشم پوشید
نمی بیند بجز روی تو ای دوست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.