هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد عشق و فراق می‌نالد و از غم و اندوهی که بر او چیره شده است سخن می‌گوید. او از زلف معشوق به عنوان زنجیری یاد می‌کند که او را اسیر کرده و از بی‌قراری و اشک‌هایش در فراق یار می‌گوید. همچنین، شاعر از ناامیدی و پریشانی خود در یافتن دل گریزانش سخن می‌راند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه‌ی عمیق و غم‌انگیز است که درک آن‌ها به بلوغ عاطفی و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۵۹

زان خاک که با خون دل آمیخته دارم
کوهی به سر از دست غمت بیخته دارم

ساقی به خُمَم باده بپیمای که دیر است
خُمها زمی غم به قدح ریخته دارم

در پا مفکن خسته دلی را که همه عمر
از سلسلۀ زلف تو آویخته دارم

زنجیری زلف توام اکنون که ز اغیار
زنجیر علایق همه بگسیخته دارم

زان پیش که مردم ز لحد سر بدر آرند
من محشری از شور تو انگیخته دارم

دور از تو پی ریختن خون دل خویش
از آه دوصد خنجر آمیخته دارم

بی مهر رخت شب همه شب اشک روانرا
با خون جگر تا سحر آمیخته دارم

یا رب زکه پرسم که سراغی به من آرد
از آن دل دیوانه که بگریخته دارم
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.