۲۶۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۱

بجز رویت نخواهم رو به روی دیگری آرم
بجز گوش تو با گوشی سخن گفتن نمی آرم

منت ای ماه دوهفته چو مام بچه گم کرده
همی از خویش و بیگانه ز هر سویی طلبکارم

ز خود خالی شدم چون نِی ز تو پر شد رگ و هم پی
نظر کن کز دم عشقت چنان زیر و بمی دارم

ز هجر و وصل آن دلبر کدامین گفتنم خوشتر
به وصلش بیم هجر او به هجرش شوق دیدارم

چو من یک سوخته اختر ندیده گنبد اخضر
که سرگردان به کار خود همی بر سان پرگارم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.