۲۷۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۳

انکه او دیده جان و دل و نور بصر است
هر کجا می نگرم صورت او در نظر است

خبر از دوست بدان بر که ندارد خبری
ورنه آنجا که عیانست چه جای خبر است

ره بدو برد کسی کز پی او دور افتاد
اثر از دوست کسی یافت که او بی اثر است

ره بی پا و سر آنست که نتوانی رفتن
بنشین خواجه ترا چون هوس پا و سر است

روزی از روزن اینخانه برا بر سر بام
تا ببینی که، که در خانه و بر بام و در است

تو بدین چشم کجا چهره معنی بینی
چشم صورت دگر و چشم معانی دگر است

ورنه بیرون کتاب ز بَر و زیر جهان
همه بی زیر و زبَر گفتن و دیدن زبَر است

مغربی علم تر و خشک ز دل بر میخوان
دل کتابیست که او جامع هر خشک و تر است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.