۳۰۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۷

چون عکس رخ دوست در آینه عیان شد
بر عکس رخ خویش نگارم نگران شد

شیرین لب او تا که به گفتار درآمد
عالم همه پر ولوله و شور و فغان شد

چون عزم تماشای جهان کرد ز خلوت
آمد به تماشای جهان جمله جهان شد

هر نقش که او خاست بر آن نقش برآمد
پوشید همان نقش و بدان نقش عیان شد

هم کثرت خود گشت درو واحد خود دید
هم عین همین آمد و هم عین همان شد

جائی همه اسم آمد و جایی همگی رسم
جائی همه جسم آمد و جائی همه جان شد

هم پرده برانداخت ز رخ کرد تجلّی
هم پرده خود گشت و پس پرده نهان شد

ای مغربی آن یار که بی نام و نشان بود
از پرده برون آمد و با نام و نشان شد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.