هوش مصنوعی: این متن عرفانی از مولوی بیانگر عشق و مستی معنوی است. شاعر از شراب عشق ازلی می‌گوید که هرگز از مستی آن به هوش نخواهد آمد. او از آواز جانان و سماع قول «کُن» و نغمه‌ی روز الست سخن می‌گوید و تأکید می‌کند که جانش همواره در فریاد و شور است. شاعر از ساقی می‌خواهد شرابی بدهد که جان را به جوش آورد و از پیر خود می‌گوید که در پیش یار، خود را می‌فروشد. او همچنین از نقش‌های مختلف معشوق و حجاب کثرت در برابر وحدت سخن می‌گوید و اشاره می‌کند که یافتن یار در پیش یار، برای کسی که یار هر دو عالم را ندیده، ممکن نیست. در پایان، از زبان مغربی، از خاموشی یار پس از مدتی سخن گفتن یاد می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، استفاده از استعاره‌هایی مانند شراب و مستی نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۱۰۷

تا شراب عشق از جام ازل کردیم نوش
تا ابد هرگز نخواهیم آمد از مستی بهوش

آمد آوازی بگوش جان از جانان ما
ما بر آن آواز تا اکنون نهادستیم گوش

از سماع قولِ کُن وز نغمه روز الست
نیست جان ما دمی خالی ز فریاد و خروش

ساقیا درده شرابی کز شرار آتشش
چون خم و دیگی و دل جان آید از گرمی بجوش

باده گر بهر آن صدره گرو کرده است پیش
خویشتن را پیر ما در پیش یار میفروش

روی هر ساعت بنقشی مینماید آن نگار
مرد میباید که تا بشناسد او را در نقوش

شد جمال وحدتش را کثرت عالم حجاب
روی او را نقشهای مختلف شد روی پوش

کی تواند یافتن در پیش یار خویش یار
هر که یار هر دو عالم را ندید ز دوش

از زبان مغربی آن یار میگوید سخن
مدتی باشد که او شد از سخن گفتن خموش
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.