هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه و عرفانی است که در آن شاعر از دل به عنوان خانه‌ای یاد می‌کند که عشق در آن ساکن شده است. او از جدایی و درد فراق می‌گوید و دل را به پروانه‌ای تشبیه می‌کند که دور شمع وجود معشوق می‌گردد. شاعر از اسارت دل در زلف یار و دیوانگی آن سخن می‌گوید و اشاره می‌کند که دل هرگز از عشق سیر نمی‌شود.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و عرفانی عمیق است که درک آن ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند دیوانگی دل و اسارت در عشق نیاز به بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۱۱۱

زهی ساکن شده در خانه دل
گرفته سر بسر کاشانه دل

تو آن گنجی که از چشم دو عالم
شدی مستور در ویرانه دل

دلم بیتو ندارد زندگانی
که هم جانی و هم جانانه دل

بزنجیر سر زلفت گرفتار
شده پای دل دیوانه دل

چو دل پروانه شمع تو گردید
شده شمع فلک پروانه دل

همای جان که عالم سایه اوست
بدام اقتاده بهر دانه دل

بسی پیمود بر دل باده ساقی
ولیکن پر نشد پیمانه دل

خراباتی است بیرون از دو عالم
مگر نشنید ای افسانه دل

دلم از مغربی بگسست پیوند
که گه خویش است و گه بیگانه دل
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.