۲۷۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۰

بر دل ریشم لبت دارد بسی حق نمک
گر بپرسی ز اشک خونینم بگوید یک بیک

مروم چشم جهانی در جهان مردمی
ای تو چشم و جان و مردم را بجای مردمک

ایدل ار خواهی ببینی خضر را خطش ببین
آب حیوانست اگر باید لب لعلش بمَک

تا بود گلگون رخ زردم بسان روی یار
بر رخم ای اشک خونین گر نمیباری محک

روی بنما تا که من از پیش برخیزم بکل
زانکه در پیش یقین هرگز نماند هیچ شک

برقع از رخ برفکن بنمای مهر روی را
تا که گردد ذرّه سان در پیش او مهر فلک

ایدل ار بینی رخش را دردمت گردد عیان
کز جهان آدم چرا گردید مسجود ملک

گر ببینی نور رویش را بسان مغربی
خط و خالش را بیا میخوان تو قرآن یک بیک
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.