۲۸۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۹

ما مست و خراب چشم یاریم
آشفته زلف آن نگاریم

از روی نگار همچو مویش
سودا زدگان بیقراریم

چون چشم خوشش همیشه مستیم
مانند لبش شراب خواریم

گر در سر کوی آن پریروی
پیوسته چو چرخ در مداریم

سرگشته او بسان چرخیم
آشفته او چو روزگاریم

ما دست ز کار و بار شستیم
با عشق چو مرد کار و باریم

تا ما بخودیم در حجابیم
وز خویش بسی حجاب داریم

به زان نبود که خویشتن را
یکسر به نگار وا گذاریم

در هستی دوست نیست کردیم
وز هستی خویش یاد ناریم

چون خانه اگر ز سر برآییم
سر از خط دوست بر نداریم

ای ساقی از آن مئی که باقیست
درده قدحی که در خماریم

تا مست فرو رویم در خود
وز جیب عدم سری برآریم

در مهر رسیم مغربی وار
ایدوست دمی که ذرّه واریم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.