هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی، حالات شاعر را در توصیف عشق و مستی ناشی از آن بیان می‌کند. شاعر خود را سودازده و بی‌قرار از عشق یار می‌داند و از مستی چشم و زلف یار سخن می‌گوید. او خود را مانند چرخ سرگشته و آشفته توصیف می‌کند و از رهایی از خود و پیوستن به معشوق سخن می‌گوید. در نهایت، شاعر از ساقی می‌خواهد که شرابی به او بدهد تا در مستی، از خود رها شود و به معشوق برسد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عرفانی و عاشقانه پیچیده است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، اشاراتی به مستی و شرابخواری وجود دارد که مناسب سنین بالاتر است.

شمارهٔ ۱۱۹

ما مست و خراب چشم یاریم
آشفته زلف آن نگاریم

از روی نگار همچو مویش
سودا زدگان بیقراریم

چون چشم خوشش همیشه مستیم
مانند لبش شراب خواریم

گر در سر کوی آن پریروی
پیوسته چو چرخ در مداریم

سرگشته او بسان چرخیم
آشفته او چو روزگاریم

ما دست ز کار و بار شستیم
با عشق چو مرد کار و باریم

تا ما بخودیم در حجابیم
وز خویش بسی حجاب داریم

به زان نبود که خویشتن را
یکسر به نگار وا گذاریم

در هستی دوست نیست کردیم
وز هستی خویش یاد ناریم

چون خانه اگر ز سر برآییم
سر از خط دوست بر نداریم

ای ساقی از آن مئی که باقیست
درده قدحی که در خماریم

تا مست فرو رویم در خود
وز جیب عدم سری برآریم

در مهر رسیم مغربی وار
ایدوست دمی که ذرّه واریم
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.