هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و مستی سخن می‌گوید و بیان می‌کند که چگونه عشق به معشوق او را از خود بیخود کرده و آرامش و خواب را از او گرفته است. او از درد فراق و عذاب عشق می‌نالد و خود را در چرخه‌ای از ناله و اشک می‌بیند. در پایان، شاعر اشاره می‌کند که عشق او را فانی کرده و تنها چیزی که برایش باقی مانده، عشق به معشوق است.
رده سنی: 16+ این متن دارای مضامین عاشقانه و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و مفاهیم عمیق عرفانی نیاز به بلوغ فکری دارد که معمولاً از سن 16 سالگی به بعد در افراد شکل می‌گیرد.

شمارهٔ ۱۲۱

ز چشم مست ساقی من ‌‌‌‌‌خرابم
نه آخر بیخود از جام شرابم

از آن ساعت که دیدم جام رویش
چو مویش روز و شب در پیچ و تابم

ندارم هیچ آرامی و خوابی
که چشم او ربود آرام و خوابم

گهی از ناله ام چون چرخ دولاب
که از سرگشتگی چون آسیابم

بجای اشک خون میبارم از چشم
نمان اندر جگر چون هیچ تابم

مرا عشقت چنان گم کرد از من
که من خود را اگر جویم نیابم

مرا عشق تو فانی کرد از من
چو دید از خود بغایت در عذابم

چنان باقی شدم اکنون بعشقت
که بی عشق تو چیزی در نیابم

کنون از مغربی رستم بکلی
که از مشرق برآمد آفتابم
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.