۲۹۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۵۷

ای در پس هر لباس و پرده
بر دیدهء دیده جلوه کرده

خود را بلباس هر دو عالم
آورده بهر زمان و برده

در دیده ما بجز یکی نیست
گر هست عدد هزار ورده

ما را ز شمرده گشت معلوم
آن چیز که هست ناشمرده

ای بیضه مرغ لامکانی
ای هم تو سفید و هم تو زرده

کی مرغ شوی و باز گردی
آیی بدر از لباس و پرده

در جنبش و جوش و در خروش آی
تا کی باشی چنین فشرده

بگشای کفن بیفکن این پوست
چون روح برآ ز جسم مرده

بگشای دو بال و پس برون پر
از گنبد چرخ سالخورده

هرگز نرسد کسی به منزل
نارفته طریق ناسپرده

ای مغربی کی رسی بسیمرغ
بر قله قاف پی نبرده
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.