هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از جدایی از یار محبوب خود و گرفتاری در درد هجران مینالد. او که روزی گوهری باارزش بود، اکنون بیقدر و در خاک فرو رفته است. از مقربان درگاه الهی بوده، اما اکنون اسیر غرور و ریا شده است. در بند طبیعت و محدودیتهای جهان مادی گرفتار است و از دوری خورشید حقیقت رنج میبرد. او خود را غریب و ضعیف توصیف میکند و به دنبال پرتو هدایت است.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عرفانی و استفاده از استعارههای پیچیده در شعر، درک آن را برای مخاطبان جوانتر دشوار میسازد. همچنین، موضوعاتی مانند هجران، ریا و گرفتاری در جهان مادی نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.
شمارهٔ ۱۵۶
منم ز یار نگارین خود جدا مانده
بدست هجر گرفتار و بینوا مانده
نخست گوهر با قیمت و بها بودی
بخاک تیره فرو رفته بیبها مانده
فتاده دور ز خاصان بارگاه ازل
اسیر خاک ابد گشته در بلا مانده
مقرب در درگاه کبریا بوده
بدست کبر گرفتار و در ریا بوده
به چار میخ طبیعت بدوخته محکم
به حبس شش جهت کون مبتلا مانده
هرآنکه دید مرا گفت در چنین حالت
ببین ببین ز کجا آمده و کجا مانده
شب است و راه بیابان و من ز قافله دور
غریب عاشق و مسکین ضعیف وامانده
کجاست پرتو حسنت که رهنما گردد
که هست جان من از راه و راهنما مانده
شده ز دوری خورشید مغربی حقیر
بسان ذرّه سرگشته در هوا مانده
بدست هجر گرفتار و بینوا مانده
نخست گوهر با قیمت و بها بودی
بخاک تیره فرو رفته بیبها مانده
فتاده دور ز خاصان بارگاه ازل
اسیر خاک ابد گشته در بلا مانده
مقرب در درگاه کبریا بوده
بدست کبر گرفتار و در ریا بوده
به چار میخ طبیعت بدوخته محکم
به حبس شش جهت کون مبتلا مانده
هرآنکه دید مرا گفت در چنین حالت
ببین ببین ز کجا آمده و کجا مانده
شب است و راه بیابان و من ز قافله دور
غریب عاشق و مسکین ضعیف وامانده
کجاست پرتو حسنت که رهنما گردد
که هست جان من از راه و راهنما مانده
شده ز دوری خورشید مغربی حقیر
بسان ذرّه سرگشته در هوا مانده
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.