هوش مصنوعی:
این متن شعری است که در آن شاعر از رسولان میخواهد تا بازگردند و دل او را با زر خود آرام کنند. او از زر خود سخن میگوید و آن را بر سر زر دیگران مینهد. شاعر به فرج استر اشاره میکند و آن را لایق حلقهی زر میداند. او زر عاشق را به روی زرد اصفر تشبیه میکند و آن را نظرگاه خداوند میخواند. شاعر از گرفتاری خود سخن میگوید و از رسولان میخواهد تا او را از این گرفتاری نجات دهند. او مرغ فتنهای را توصیف میکند که دانهای بر بام است و پر گشادهای دارد. شاعر به رابطهی بین دانه و نظر اشاره میکند و میگوید که دانه اگر نظر را بدزدد، او نیز صبر و مقر را میدزدد. در نهایت، شاعر تأکید میکند که از نظر او غافل نیست.
رده سنی:
18+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و تشبیهات پیچیده ممکن است برای خوانندگان جوانتر دشوار باشد.
بخش ۲۴ - بازگردانیدن سلیمان علیهالسلام رسولان بلقیس را به آن هدیهها کی آورده بودند سوی بلقیس و دعوت کردن بلقیس را به ایمان و ترک آفتابپرستی
باز گردید ای رسولان خَجِل
زَر شما را دلْ به من آرید دل
این زَرِ من بر سَرِ آن زَر نَهید
کوری تَنْ فَرْجِ اَسْتَر را دهید
فَرْجِ اَسْتَر لایِق حَلْقهٔ زَراست
زَرِّ عاشقْ رویِ زَردِ اَصْفَرست
که نَظَرگاهِ خداوندست آن
کَزْ نَظَراَنْدازِ خورشید است کان
کو نَظَرگاه شُعاع آفتاب؟
کو نَظَرگاهِ خداوندِ لُباب؟
از گرفتِ منْ زِ جانْ اِسْپَر کُنید
گَرچه اکنون هم گرفتارِ مَنید
مُرغِ فِتْنهی ْدانه بر بامست او
پَر گُشاده بَستهٔ دام است او
چون به دانه داد او دل را به جان
ناگرفته مَر وِرا بِگْرفته دان
آن نَظَرها که به دانه میکُند
آن گِرِه دان کو به پا بَرمیزَنَد
دانه گَوید گر تو میدُزدی نَظَر
من هَمیدُزدم زِ تو صَبر و مَقَر
چون کَشیدَت آن نَظَر اَنْدر پِیاَم
پَس بِدانی کَزْ تو من غافِل نیاَم
زَر شما را دلْ به من آرید دل
این زَرِ من بر سَرِ آن زَر نَهید
کوری تَنْ فَرْجِ اَسْتَر را دهید
فَرْجِ اَسْتَر لایِق حَلْقهٔ زَراست
زَرِّ عاشقْ رویِ زَردِ اَصْفَرست
که نَظَرگاهِ خداوندست آن
کَزْ نَظَراَنْدازِ خورشید است کان
کو نَظَرگاه شُعاع آفتاب؟
کو نَظَرگاهِ خداوندِ لُباب؟
از گرفتِ منْ زِ جانْ اِسْپَر کُنید
گَرچه اکنون هم گرفتارِ مَنید
مُرغِ فِتْنهی ْدانه بر بامست او
پَر گُشاده بَستهٔ دام است او
چون به دانه داد او دل را به جان
ناگرفته مَر وِرا بِگْرفته دان
آن نَظَرها که به دانه میکُند
آن گِرِه دان کو به پا بَرمیزَنَد
دانه گَوید گر تو میدُزدی نَظَر
من هَمیدُزدم زِ تو صَبر و مَقَر
چون کَشیدَت آن نَظَر اَنْدر پِیاَم
پَس بِدانی کَزْ تو من غافِل نیاَم
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۲۳ - کرامات و نور شیخ عبدالله مغربی قدس الله سره
گوهر بعدی:بخش ۲۵ - قصهٔ عطاری کی سنگ ترازوی او گل سرشوی بود و دزدیدن مشتری گل خوار از آن گل هنگام سنجیدن شکر دزدیده و پنهان
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.