هوش مصنوعی: در این داستان، فردی به نام گل‌خوار به عطاری می‌رود تا قند بخرد. عطار به جای سنگ ترازو از گل استفاده می‌کند و گل‌خوار نیز از این فرصت استفاده کرده و گل را می‌دزدد. عطار متوجه دزدی می‌شود و با گل‌خوار درگیر می‌شود. در ادامه، داستان به موضوعاتی مانند فریب، حرص و طمع، و تفاوت بین مال دنیا و ملک عقبی می‌پردازد.
رده سنی: 15+ این متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و اخلاقی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان زیر 15 سال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از زبان و اصطلاحات قدیمی ممکن است برای این گروه سنی دشوار باشد.

بخش ۲۵ - قصهٔ عطاری کی سنگ ترازوی او گل سرشوی بود و دزدیدن مشتری گل خوار از آن گل هنگام سنجیدن شکر دزدیده و پنهان

پیشِ عَطّاری یکی گِل‌خوار رَفت
تا خَرَد اَبْلوجِ قَندِ خاصِ زَفْت

پَس بَرِ عَطّارِ طَرّارِ دودِل
موضِعِ سنگِ تَرازو بود گِل

گفت گِل سنگِ تَرازویِ من است
گَر تورا مَیْلِ شِکَر بِخْریدن است

گفت هستم در مُهِمّی قَندجو
سنگِ میزانْ هر چه خواهی باش گو

گفت با خود پیشِ آن که گلْ‌خَورست
سنگ چِه بْوَد؟ گِل نِکوتَر از َزرست

هَمچو آن دَلّاله که گفت ای پسر
نو عروسی یافتم بَسْ خوبْ‌فَر

سَخت زیبا لیکْ هم یک چیز هست
کان سَتیره دخترِ حَلواگَرست

گفت بهتر این چُنین خود گَر بُوَد
دختر او چَرب و شیرین‌تَر بُوَد

گَر نداری سنگ و سَنْگَت از گِل است
این بِهْ و بِهْ گِل مرا میوه‌یْ دل است

اَنْدَر آن کَفّه‌یْ تَرازو زِاعْتِداد
او به جای سنگْ آن گِل را نهاد

پَس برای کَفّهٔ دیگر به دَست
هم به قَدَرِ آن شِکَر را می‌شِکَست

چون نبودش تیشه‌یی او دیر مانْد
مُشتری را مُنْتَظِر آن جا نِشانْد

رویَش آن سو بود گِل‌خور ناشِکِفت
گِل ازو پوشیده دُزدیدن گرفت

تَرسْ تَرسان که نباید ناگهان
چَشم او بر من فُتَد از اِمْتِحان

دید عَطّار آن و خود مشغول کرد
که فُزون‌تَر دُزد هین ای رویْ‌ْزَرد

گَر بِدُزدی وَزْ گل من می‌بَری
رو که هم از پَهْلویِ خود می‌خَوری

تو هَمی‌تَرسی زِ من لیک از خَری
من هَمی‌تَرسَم که تو کم تر خَوری

گَرچه مَشغولَم چُنان اَحْمَق نی‌اَم
که شِکَر اَفْزون کَشی تو از نِی‌اَم

چون بِبینی مَر شِکَر را زآزْمود
پَس بِدانی اَحْمَق و غافِل کِی بود

مُرغ زان دانه نَظَر خَوش می‌کُند
دانه هم از دورْ راهَش می‌زَنَد

کَزْ زِنایِ چَشْمْ حَظّی می‌بَری
نه کَباب از پَهْلوی خود می‌خَوری؟

این نَظَر از دور چون تیرست و سَم
عشقَت اَفْزون می‌شود صَبرِ تو کَم

مالِ دنیا دامِ مُرغانِ ضَعیف
مُلْکِ عُقبی دامِ مُرغانِ شَریف

تا بِدین مُلْکی که او دامست ژَرْف
در شِکار آرَنْد مُرغانِ شِگَرف

من سُلیمان می‌نخواهم مُلْکَتان
بلکه من بِرْهانَم از هر هُلْکَتان

کین زمان هستید خود مَمْلوکِ مُلْک
مالِکِ مُلْک آن که بِجْهید او زِ هُلْک

بازگونه ای اسیرِ این جهان
نامِ خود کردی امیرِ این جهان

ای تو بَندهٔ‌یْ این جهانْ مَحْبوس جان
چند گویی خویش را خواجه‌یْ جهان؟
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۲۴ - بازگردانیدن سلیمان علیه‌السلام رسولان بلقیس را به آن هدیه‌ها کی آورده بودند سوی بلقیس و دعوت کردن بلقیس را به ایمان و ترک آفتاب‌پرستی
گوهر بعدی:بخش ۲۶ - دلداری کردن و نواختن سلیمان علیه‌السلام مر آن رسولان را و دفع وحشت و آزار از دل ایشان و عذر قبول ناکردن هدیه شرح کردن با ایشان
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.