۲۳۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۵

جدا از چشم او تن در تب زجان بر لبست امشب
شبی کاو را زپی صبحی نباشد آنشبست امشب

ببین بر چنبر کاکل رخ آنماه سنگین دل
مبند ای ساربان محمل قمر در عقربست امشب

جرس در ناله و صبح وداع و جسم و جان در پی
مخسب ایدل که وقت ذکر یارب یاریست امشب

خدا را آسمان لختی عنان صبح در هم کش
که پنهان با لبش دل را هزاران مطلب است امشب

بهنگام رحیل آهسته تر ران ناقه را جانا
که پای رفتنم لرزان زتیمار تب است امشب

زهجر وصل او امشب میان گریه میخندم
که دستی بر دل و دستی سیب غبغب است امشب

تو هم افتان و خیزان به که پوئی از قضای دین
چو جان پا در رکاب و دل روان با مرکبست امشب

دلا ای تیر آه از سینه سر بر کن که نیر را
سخنها به سپهر و جنگها با کوکبست امشب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.