۲۰۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۹

همه را چشم عنایت زتو شیرین پسر است
من تعنت نکنم هرچه تو باری شکر است

دی برویم نظری کرد و دوایم فرمود
می ندانست که بیماری من از نظر است

گل بصد ناز شکفته است تو در خواب هنوز
خیز ای بلبل شوریده که وقت سحر است

خواهم از بخت که با من همه بیداد کنی
تا نه بندد بتو کس مهر که بیدادگر است

شمع را با پر پروانه سر و کار نبود
گنهه از آتش سوداست که در زیر پر است

بست در بر رخم اغیار بخندد سهل است
گر بزخمم نمکی هست ز جای دگر است

گر بدی گفت رقیبی تو به نیکی بگذر
می نه بینی که بدو نیک جهان در گذر است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.