۲۳۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۰

خون من جای می ار خورد لبش نوشش باد
لیک عهد لبش امید که در گوشش باد

خیره روئی که خطا بر قلم صنع گرفت
شرم از این چشم و لب و زلف و بنا گوشش باد

تا سپاه خط سبزش بدر آید بقصاص
لب من بر لب چون خون سیاووشش باد

گفتمش چیست میان دولبت گفت که هیچ
ای دلم برخی ابهام لب نوشش باد

زلف و خال و خط و مژگان زده در صف بر چشم
دیده خاک ره ترکان سیه پوشش باد

دی ز زلفش بدل و بوسه شکستیم جناغ
یا رب این کشمکش از یاد فراموشش باد

بخموشی لبش آتش زده بر خرمن من
جان فدای اثر آتش خاموشش باد

بو که تعبیر رود روز بر بیداری بخت
شاده وصل تو در خواب هم آغوشش باد

نیر این نکته سرائی که در اوصاف تو کرد
زلف پرچین تو تشریف بر و دوشش باد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.