هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و غمگین، بیانگر احساسات عمیق شاعر نسبت به معشوق است. شاعر از عشق یکطرفه، درد فراق، یادبود خاطرات گذشته و رنجهای عشق میگوید. تصاویر شاعرانهای مانند زلف معشوق، اشکهای شاعر و شبهای بیقراری بهکار رفتهاند.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مضامین عاشقانهای است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال نامفهوم یا سنگین باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند درد عشق و فراق نیاز به درک عاطفی بالاتری دارد.
شمارهٔ ۶۵
چه شدی کار من دلشده یکسر میشد
یا تو سوی من و یا جان سوی تو بر میشد
یا ترا خون جفا با دل من برمیگشت
یا دل غمزده بر خوی تو خوگر میشد
یا صبا خرمن موی تو بغارت میداد
یا مرا راه بر آنخرمن عنبر میشد
یا همان دم که ترا عادت دیرین برگشت
عهد دیرینۀ من نیز از ایندو میشد
گر مرا دیده نبود از همه بهتر بودی
یا ترا روی نگوئی نه نکوتر میشد
میگشودم که از بن اشک دمادم چشمی
شاد بودم بخیالی که مصوّر میشد
یاد آنعهد که از خلوت انس من و دوست
همه بر چشم رقیبان سر نشتر میشد
من راو بودم و در بسته و همسایه بخواب
هر زمانم از رخش باده بساغر میشد
دیده سیر قدش از سر همه تا پا میکرد
جان فدای تنش از پا همه تا سر میشد
بتلطف برخم زلف معنبر میسود
هر زمانم که رخ از اشک مرا تر میشد
که چو گل بیخودم از ناز چو بلبل میکرد
گه چو پروانه مرا شمع منور میشد
هردم آئینۀ رخسار بآئین دگر
جلوه میداد مرا عالم دیگر میشد
او مرا تکیه بر آغوش چو مستان میداد
چونمرا دست بر آن سینۀ چون پر میشد
من بپاسش همه شب ریختمی اشک چو شمع
او چو از سر خوشی خواب به بستر میشد
منش از دیده همی لؤلؤ تر میدادم
او زلب قند همیداد و مکرر میشد
شرح حال دل آشفته بشبهای دراز
موبمو با سر آنزلف معنبر میشد
خواب بود اینکه من دلشده دیدم نیر
یا خیالی که بهوشم ز برابر میشد
یا تو سوی من و یا جان سوی تو بر میشد
یا ترا خون جفا با دل من برمیگشت
یا دل غمزده بر خوی تو خوگر میشد
یا صبا خرمن موی تو بغارت میداد
یا مرا راه بر آنخرمن عنبر میشد
یا همان دم که ترا عادت دیرین برگشت
عهد دیرینۀ من نیز از ایندو میشد
گر مرا دیده نبود از همه بهتر بودی
یا ترا روی نگوئی نه نکوتر میشد
میگشودم که از بن اشک دمادم چشمی
شاد بودم بخیالی که مصوّر میشد
یاد آنعهد که از خلوت انس من و دوست
همه بر چشم رقیبان سر نشتر میشد
من راو بودم و در بسته و همسایه بخواب
هر زمانم از رخش باده بساغر میشد
دیده سیر قدش از سر همه تا پا میکرد
جان فدای تنش از پا همه تا سر میشد
بتلطف برخم زلف معنبر میسود
هر زمانم که رخ از اشک مرا تر میشد
که چو گل بیخودم از ناز چو بلبل میکرد
گه چو پروانه مرا شمع منور میشد
هردم آئینۀ رخسار بآئین دگر
جلوه میداد مرا عالم دیگر میشد
او مرا تکیه بر آغوش چو مستان میداد
چونمرا دست بر آن سینۀ چون پر میشد
من بپاسش همه شب ریختمی اشک چو شمع
او چو از سر خوشی خواب به بستر میشد
منش از دیده همی لؤلؤ تر میدادم
او زلب قند همیداد و مکرر میشد
شرح حال دل آشفته بشبهای دراز
موبمو با سر آنزلف معنبر میشد
خواب بود اینکه من دلشده دیدم نیر
یا خیالی که بهوشم ز برابر میشد
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.