هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از حافظ، به زیبایی‌های معشوق و دردهای عاشق اشاره دارد. شاعر از زلف یار، غم‌های روزگار، می و میخانه، و وفاداری معشوق سخن می‌گوید. همچنین، ناصحان و زاهدان را به چالش می‌کشد و از مستی و شیفتگی عشق می‌سراید.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه، همراه با اشارات به می و مستی، برای درک بهتر به بلوغ فکری و احساسی نیاز دارد. همچنین، برخی از اصطلاحات و استعاره‌های به کار رفته ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد.

شمارهٔ ۸۱

این خودسری که زلف تو ایدلربا کند
با روزگار غمزدگان تا چها کند

زلف از کنار چاه زنخدان مگیر باز
بگذار دستگیری افتادها کند

گشتم اسیر غمزۀ طفلی که صید دل
هر لحظه دست گیردو بازش رها کند

مست است کرده ناوک مژگان بسینه راست
ایدل بهوش باش که ترسم خطا کند

افتاده زاهدان بهم از بخل یکدگر
ساقی کجاست کاو در میخانه وا کند

عاشق هزار جان بلب آرد ز انتظار
تا لعل دلکش تو بعهدی وفا کند

من جانسپار و غمزۀ شوخ تو جانستان
ناصح در اینمیانه فضولی چرا کند

نیرّ تطاولی که به بیگانه کس نکرد
چشمان مست او همه با آشنا کند
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.