هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از دلتنگی و عشق خود میگوید و از بیتوجهی معشوق شکایت دارد. او از پندهای عاقلانهی مردم خسته شده و از معشوق میخواهد که نقاب از چهره بردارد تا همگان حیران زیبایی او شوند. شاعر همچنین از یوسف و خضر برای کمک میطلبد و از بار سنگین راه و نادانی خود مینالد.
رده سنی:
18+
متن دارای مضامین عاشقانه و عارفانه است که درک آنها نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای ادبی ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
شمارهٔ ۹۹
گفتم رقم کنم بتو حال دل ملول
رشگ آیدم که بر تو فتد دیدۀ رسول
از پند عاقلانۀ مردم دلم گرفت
برقع فرو گشای که حیران شود عقول
این نقد جان و این سرناز ار مصرا گر
یوسف کند بضاعت مزجاه من قبول
وقت است اگر بداد من بینوا رسی
ایخضر ره که بار گرانست و من جهول
رشگ آیدم که بر تو فتد دیدۀ رسول
از پند عاقلانۀ مردم دلم گرفت
برقع فرو گشای که حیران شود عقول
این نقد جان و این سرناز ار مصرا گر
یوسف کند بضاعت مزجاه من قبول
وقت است اگر بداد من بینوا رسی
ایخضر ره که بار گرانست و من جهول
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.