هوش مصنوعی:
این شعر عرفانی و عاشقانه از حافظ، با بهرهگیری از تصاویر و استعارههای زیبا، به موضوعاتی مانند عشق، مستی، رهایی از غم، و ستایش معشوق میپردازد. شاعر از ساقی میخواهد تا با شراب، آتش درونش را تسکین دهد و از مطرب میخواهد تا نوایی خوش بنوازد. او به دنبال رهایی از دغدغههای دنیوی و رسیدن به حقیقت است و در نهایت، عشق را به عنوان نیرویی متحول کننده میستاید.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مضامین عرفانی و عاشقانهای است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده باشد. همچنین، اشارههایی به مستی و شراب وجود دارد که نیاز به درک بالاتری از استعارههای ادبی دارد.
شمارهٔ ۱۲۰
ای ساقی جان آبی بر آتشم از می زن
چنگی بکف آر چنگ نائی تو هم آن نی زن
مطرب تو هم از در مست باز آی و برافشان دست
گاه از بم و گاه از پست باهنگ طرب پی زن
تا عمر بود باقی باز آی ز زرّاقی
بر گیر لب ساقی هی بوسه پیاپی زن
تا چند غم هستی در رفعت و در پستی
پائی ز سر مستی بر تخت جم و کی زن
کوبند دلت چون شد کز خیمه بهامون شد
عشق آمد و مجنون شد زو بانگ بهر حی زن
چونمو نکنی تا تن در عشق مکوب آهن
بر منظرۀ سوزن اشتر نرود پی زن
خواهی که رهائی دل ز اندیشۀ بیحاصل
دیوانه شو ای عاقل بر اسب بنین هی زن
سنجاب و خز ادکن بار است ترا بر تن
خود را بتنور افکن بر بهمن و بردی زن
رو هستی مطلق جو باطل بهل و حق جو
وانشبی محقق جو پا بر سر لاشئی زن
بختی طمع پی کن طومار امل طی کن
خود مفلس لاشیئی کن بر حاتم و بر طی زن
خاک در جانان شو تاج سر شاهان شو
نی سوی صفاهان شو بی لاوه ره وی زن
شاهنشه دین حیدر کیهان ور و کیوان فر
از بندگی آندر بر جبهۀ جان کی زن
ما هالک و داقی اوست ما تشنه و ساقی اوست
وجه الله باقی اوست هان بانگ هوالحی زن
نیرّ دل سودائی سر داده بشیدائی
گو زلف چلیپائی گو سلسله بردی زن
چنگی بکف آر چنگ نائی تو هم آن نی زن
مطرب تو هم از در مست باز آی و برافشان دست
گاه از بم و گاه از پست باهنگ طرب پی زن
تا عمر بود باقی باز آی ز زرّاقی
بر گیر لب ساقی هی بوسه پیاپی زن
تا چند غم هستی در رفعت و در پستی
پائی ز سر مستی بر تخت جم و کی زن
کوبند دلت چون شد کز خیمه بهامون شد
عشق آمد و مجنون شد زو بانگ بهر حی زن
چونمو نکنی تا تن در عشق مکوب آهن
بر منظرۀ سوزن اشتر نرود پی زن
خواهی که رهائی دل ز اندیشۀ بیحاصل
دیوانه شو ای عاقل بر اسب بنین هی زن
سنجاب و خز ادکن بار است ترا بر تن
خود را بتنور افکن بر بهمن و بردی زن
رو هستی مطلق جو باطل بهل و حق جو
وانشبی محقق جو پا بر سر لاشئی زن
بختی طمع پی کن طومار امل طی کن
خود مفلس لاشیئی کن بر حاتم و بر طی زن
خاک در جانان شو تاج سر شاهان شو
نی سوی صفاهان شو بی لاوه ره وی زن
شاهنشه دین حیدر کیهان ور و کیوان فر
از بندگی آندر بر جبهۀ جان کی زن
ما هالک و داقی اوست ما تشنه و ساقی اوست
وجه الله باقی اوست هان بانگ هوالحی زن
نیرّ دل سودائی سر داده بشیدائی
گو زلف چلیپائی گو سلسله بردی زن
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.