هوش مصنوعی: این شعر از عشق نافرجام و رنج‌های عاشقانه سخن می‌گوید. شاعر از معشوقی گلایه دارد که با وجود عهد دیرینه، بی‌وفا شده و به دیگران گرایش یافته است. او با اشاره به داستان‌های عاشقانه مانند فرهاد و شیرین و خسرو، تلخی عشق را توصیف می‌کند. همچنین، معشوق را به موجودی فرار و فریبنده تشبیه می‌کند که مانند آهو از دام‌های عشق می‌گریزد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و استفاده از استعاره‌های ادبی ممکن است برای مخاطبان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی اشارات تاریخی و ادبی مانند فرهاد و شیرین نیاز به دانش ادبی پایه دارد.

شمارهٔ ۱۳۰

سخت ای لعبت شیرین همه جا رو شده‌ای
عهد دیرینه نپای و گله نشنو شده‌ای

کام فرهاد چه سان تلخ نگردد که بهشر
همه شور است که همخوابۀ خسرو شده‌ای

کس چو خورشید تر اسیر نیارستی دید
حالی انگشت نما همچو مه نو شده‌ای

گندم خال ترا جان به بها میدادند
خبرت هست که بیقدر ترا ز جو شده‌ای

پی صید تو بهر گوشه دو صد دام فریب
تو چو آهو بچه هر سو بتک و دو شده‌ای

مدعی روی تو شب خواب نمیدید و کنون
جلوه گر در همه آفاق چو پرتو شده‌ای
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.