۲۱۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۱

از هر طرف که پای به پیچم ز کوی تو
دل میکشد ز جانب دیگر بسوی تو

گر من زبان شکوه ندارم ز خوی تو
آید خطی که عیب تو گوید بروی تو

دل پیش تست جنگ و کشاکش فرو گذار
تا زنده ام رها نکنم تار موی تو

گر کاروان مشگ زایران رود بچین
نشگفت از ایندو سلسلۀ مشگبوی تو

یعقوب اگر تجسس یوسف فرو هلد
من بر ضلال باقیم از جستجوی تو

هر دل که بنگرم ز تواش خون بسافر است
آبی دگر مگر نبود در سبوی تو

زنجیروار زلف رسا گو که جانمن
بر لب رسید از آن لب پرخاشجوی تو

گر طعن مرد و زن همه بر روی مارود
گو رو گرفته ایم بروی نکوی تو

این ناز و نخوتی که تو داری به تشنگان
گر جان دهد در آرزوی طرف جوی تو

ایدیده چند در پی خوبان سنگدل
خون جگر نداد مگر شست و شوی تو

نیرّ طمع ز زلف دراز بتان ببر
این عمر کوته تو و این آرزوی تو

طبعم بجای شعر شکر میدهد اگر
آبی دگر خورد ز لب بذله گوی تو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.