۳۷۰ بار خوانده شده
بخش ۶۰ - حکایت آن فقیه با دستار بزرگ و آنک بربود دستارش و بانگ میزد کی باز کن ببین کی چه میبری آنگه ببر
یک فَقیهی ژَندهها دَرچیده بود
دَر عَمامهیْ خویش در پیچیده بود
تا شود زَفْت و نِمایَد آن عَظیم
چون دَر آیَد سویِ مَحْفِل در حَطیم
ژَنْدهها از جامهها پیراسته
ظاهِرا دَستار از آن آراسته
ظاهِرِ دَستار چون حُلّهٔ بهشت
چون مُنافق اَنْدَرونْ رُسوا و زشت
پاره پاره دَلْق وْ پَنبه و پوستین
در دَرونِ آن عِمامه بُد دَفین
رویْ سویِ مدرسه کرده صَبوح
تا بِدین ناموس یابد او فُتوح
در رَهِ تاریک مَردی جامه کَن
مُنْتَظَر اِسْتاده بود از بَهرِ فَن
دَر رُبود او از سَرَش دَستار را
پَس دَوان شد تا بِسازَد کار را
پَس فَقیهَش بانگ بَرزَد کِی پسر
باز کُن دَستار را آن گَه بِبَر
این چُنین که چار پَرِّه میپَری
باز کُن آن هَدیه را که میبَری
باز کُن آن را به دَستِ خود بِمال
آن گَهان خواهی بِبَر کردم حَلال
چون که بازش کرد آن کِه میگُریخت
صد هزاران ژنده اَنْدَر رَهْ بِریخت
زان عِمامهیْ زَفْتِ نابایِستِ او
مانْد یک گَزْ کُهنهیی در دَستِ او
بر زمین زد خِرقه را کِی بیعِیار
زین دَغَل ما را بر آوَرْدی زِ کار
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
دَر عَمامهیْ خویش در پیچیده بود
تا شود زَفْت و نِمایَد آن عَظیم
چون دَر آیَد سویِ مَحْفِل در حَطیم
ژَنْدهها از جامهها پیراسته
ظاهِرا دَستار از آن آراسته
ظاهِرِ دَستار چون حُلّهٔ بهشت
چون مُنافق اَنْدَرونْ رُسوا و زشت
پاره پاره دَلْق وْ پَنبه و پوستین
در دَرونِ آن عِمامه بُد دَفین
رویْ سویِ مدرسه کرده صَبوح
تا بِدین ناموس یابد او فُتوح
در رَهِ تاریک مَردی جامه کَن
مُنْتَظَر اِسْتاده بود از بَهرِ فَن
دَر رُبود او از سَرَش دَستار را
پَس دَوان شد تا بِسازَد کار را
پَس فَقیهَش بانگ بَرزَد کِی پسر
باز کُن دَستار را آن گَه بِبَر
این چُنین که چار پَرِّه میپَری
باز کُن آن هَدیه را که میبَری
باز کُن آن را به دَستِ خود بِمال
آن گَهان خواهی بِبَر کردم حَلال
چون که بازش کرد آن کِه میگُریخت
صد هزاران ژنده اَنْدَر رَهْ بِریخت
زان عِمامهیْ زَفْتِ نابایِستِ او
مانْد یک گَزْ کُهنهیی در دَستِ او
بر زمین زد خِرقه را کِی بیعِیار
زین دَغَل ما را بر آوَرْدی زِ کار
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۵۹ - نوشتن آن غلام قصهٔ شکایت نقصان اجری سوی پادشاه
گوهر بعدی:بخش ۶۱ - نصیحت دنیا اهل دنیا را به زبان حال و بیوفایی خود را نمودن به وفا طمع دارندگان ازو
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.