۲۶۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸

کردی ز غم آباد چو کاشانۀ ما را
بازآ و ببین مونس همخانه ی ما را

مگذار که ویرانه شود از غم هجران
آباد چو کردی دل ویرانه ما را

زلف تو چه حاجت که بیارد همه زنجیر
یک سلسله زان بس دل دیوانه ما را

پروانۀ دل در طلب شمع رخ تست
پروا نکند شمع تو پروانه ی ما را

ای دیده چو دریا بشدی در بفشاندی
آور به نظر آن در یک دانه ی ما را

ای شاهدی ار مرد رهی رو به رهی کن
بنگر روش کوشش مردانه ی ما را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.