۲۸۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۳

دل بی غم تو چرا نشیند
جز دل غم تو کجا نشیند

گردی که ز نعل مرکبت خاست
در دیده چو توتیا نشیند

از بهر غبار خاک کویت
دل بر گذری هوا نشیند

سروم چو کنار آب جو دید
بر گوشه چشم ما نشیند

چون درد تو شد دوای دلها
بی درد دلم کجا نشیند

بالای تو چون بلای جان است
بنشین که دمی بلا نشیند

چو سرو تو شاهدی نداری
با عشق بگو ز پا نشیند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.