۲۸۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۲

در مجالس گر سخن زان لعل میگون می رود
کز چه می خندد صراحی از دلش خون می رود

زورقی میسازم از بحر خیالش دیده را
کیم شب از نوک پیکان نیل و جیحون می رود

در شب دیجور زلفش هر که دید آن قرص ماه
گرچه آید با کمال عقل مجنون می رود

دل کز آن زلف مسلسل می کشد سوی لبت
گوییا افعی گزیدش بهر معجون می رود

شاهدی چون بند آن چشمان مست از بیخودی
میدواند کو به سوی خانه‌اش چون می رود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.