هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از عشق و غم ناشی از آن سخن میگوید. او تنها همدم خود را غم عشق میداند و آرزو میکند که این غم بیشتر شود. شاعر به دنبال تیغی است تا باقی عمرش را با شوق معشوق بگذراند. او بهشتی جز کوی دوست نمیشناسد و دردش را تنها با وصال معشوق درمانپذیر میداند. شاعر از آتش دلش میگوید که حتی دریای محیط نیز نمیتواند آن را خاموش کند.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه دارد.
شمارهٔ ۷۸
دل را چو نیست جز غم تو همدمی دگر
بادا فزون بهر غم از آن در غمی دگر
تیغت کجاست کین نفسی کو ز عمر ماند
با او به شوق او برآرم دمی دگر
زاهد مخوان به سوی بهشتم که کوی دوست
این بقعهام به است ز صد عالمی دگر
درد مرا به غیر وصالش چو چاره نیست
ضایع مکن طبیب تو هم مرهمی دگر
بحر محیط آتش دل را نمی کشد
ای شاهدی ز دیده چو جوئی نمی دگر
بادا فزون بهر غم از آن در غمی دگر
تیغت کجاست کین نفسی کو ز عمر ماند
با او به شوق او برآرم دمی دگر
زاهد مخوان به سوی بهشتم که کوی دوست
این بقعهام به است ز صد عالمی دگر
درد مرا به غیر وصالش چو چاره نیست
ضایع مکن طبیب تو هم مرهمی دگر
بحر محیط آتش دل را نمی کشد
ای شاهدی ز دیده چو جوئی نمی دگر
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.