۲۴۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۱

تا خیال قامتت بگذاشت ما را در ضمیر
با علو همت قد تو طوبی در قصیر

من نه تنها بسته زنجیر زلفین توام
بسته ای بر هر سر مویی چو من چندین اسیر

ما فقیرانیم بر درگاهت ای شاه کرم
از کمال لطف خود گه گه نظر کن بر فقیر

گرچه داری تو فراغت از دل پردرد ما
هست دل را مرهم تیر تو فردا ناگزیر

شاهدی تا کی زند این طبل پنهان در غمت
طشت من افتاد از بام و برآوردم نفیر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.