۲۳۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۳

خونم از مستی طریق عقل را گم میکنم
میکشم خون صراحی روی در خم میکنم

با سگان کوی تو من بعد خواهم یار شد
عقل بی آرام پیش خود به مردم می کنم

بس که می پاشم به هر سو کوکب اشک از دو چشم
هر شبی روی زمین را پر ز انجم می کنم

گربود صد چشم و گریه بر گناهم کم بود
چیست این غفلت که هر دم من تبسم می کنم

شاهدی در عقد زلفش رشته جان را ببند
ورنه در هر تار او سر رشته را گم می کنم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.