هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد فراق و عشق ناگسستنی خود می‌گوید. او از صبر و جان خود در راه معشوق گذشت و حتی خاک راهش را به آب گل تبدیل کرد. عشق به معشوق باعث گسستن رشته جانش شد و او را به سمت زلف معشوق کشاند. شاعر از معشوق می‌خواهد که با نگاهش او را بکشد، نه با جفا.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و ادبی است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب است. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده ممکن است برای کودکان قابل فهم نباشد.

شمارهٔ ۹۵

چو روز فرقت آن مه وداع دل کردم
نماند صبرم و جان هم ز پی گسل کردم

برای ساختن هانه بهر سکانش
تمام خاک رهش را به آب گل کردم

گسست رشته جانم چو از کشاکش عشق
به عقد زلف تو آن رشته مشتغل کردم

ز سرخ رویی اگر لاله دم زدی در باغ
به خون دیده ز روی تواش خجل کردم

هلاک شاهدی ای جان مکن به تیغ جفا
بکش به خنجر مژگان که من بحل کردم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.