هوش مصنوعی:
در این داستان، غلامی به فالگیری برمیخورد که پیشبینی میکند بو ریحان (ابوریحان بیرونی) از زندان آزاد شده و به مقام و احترام سابق بازخواهد گشت. غلام این خبر را به بو ریحان میرساند و او در ابتدا آن را مسخره میکند. اما پس از مدتی، پیشبینی فالگیر درست از آب درمیآید و سلطان محمود، بو ریحان را آزاد کرده و به او مقام و هدایایی میدهد. سلطان از بو ریحان میخواهد که در آینده مطابق میل او سخن بگوید. بو ریحان پس از آزادی، فالگیر را آزمایش میکند و متوجه میشود که او دانشی از ستارهشناسی ندارد، اما پیشبینیهایش به دلایلی درست بودهاند.
رده سنی:
15+
متن شامل مفاهیم تاریخی و اخلاقی پیچیدهای است که برای درک کامل آن، خواننده نیاز به بلوغ فکری دارد. همچنین، بحثهای مربوط به طالعبینی و رابطهی حاکم و دانشمند ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد.
بخش ۴ - حکایت سه - پیشبینی فالگو دربارهٔ ابوریحان
آوردهاند که درین شش ماه کس حدیث بو ریحان پیش محمود نیارست کرد و از غلامان او یک غلام نامزد بود که او را خدمت همی کرد و بحاجت او بیرون همیشد و در میآمد روزی این غلام بسر مرغزار غزنین میگذشت فال گوئی او را بخواند و گفت در طالع تو چند سخن گفتنی همیبینم هدیهٔ بده تا ترا بگویم غلام درمی دو بدو داد فال گوی گفت عزیزی از آن تو در رنجی است از امروز تا سه روز دیگر از آن رنج خلاص یابد و خلعت و تشریف پوشد و باز عزیز و مکرم گردد غلامک همی رفت تا بقلعه و بر سبیل بشارت آن حادثه با خواجه بگفت بو ریحان را خنده آمد و گفت ای ابله ندانی که بچنان جایها نباید استاد دو درم بباد دادی گویند خواجهٔ بزرگ احمد حسن میمندی درین شش ماه فرصت همیطلبید تا حدیث بو ریحان بگوید آخر در شکارگاه سلطان را خوش طبع یافت سخن را گردان گردان همیآورد تا بعلم نجوم آنگاه گفت بیچاره بو ریحان که چنان دو حکم بدان نیکوئی بکرد و بدل خلعت و تشریف بند و زندان یافت محمود گفت خواجه بداند که من این دانستهام و میگویند این مرد را در عالم نظیر نیست مگر بو على سینا لکن هر دو حکمش بر خلاف رأی من بود و پادشاهان چون کودک خرد باشند سخن بر وفق رأی ایشان باید گفت تا ازیشان بهره مند باشند آن روز که آن دو حکم بکرد اگر از آن دو حکم او یکی خطا شدی به افتادی اورا، فردا بفرمای تا او را بیرون آرند و اسب و ساخت زر و جبهٔ ملکی و دستار قصب دهند و هزار دینار و غلامی و کنیزکی پس همان روز که فال گوی گفته بود بو ریحان را بیرون آوردند و این تشریف بدین نسخت بوی رسید و سلطان ازو عذر خواست و گفت یا بو ریحان اگر خواهی که از من برخوردار باشی سخن بر مراد من گوی نه بر سلطنت علم خویش بو ریحان از آن پس سیرت بگردانید و این یکی از شرائط خدمت پادشاه است در حق و باطل با او باید بودن و بر وفق کار او را تقریر باید کرد اما چون بو ریحان بخانه رفت و افاضل به تهنیت او آمدند حدیث فال گوی با ایشان بگفت عجب داشتند کس فرستادند و فال گوی را بخواندند سخت لا یعلم بود هیچ چیز نمیدانست بوریحان گفت طالع مولود داری گفت دارم طالع مولود بیاورد و بو ریحان بنگریست سهم الغیب بر حاق درجهٔ طالعش افتاده بود تا هر چه میگفت اگرچه بر عمیا همی گفت بصواب نزدیک بود،
تعداد ابیات: ۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۳ - حکایت دو - ابوریحان و سلطان محمود
گوهر بعدی:بخش ۵ - حکایت چهار - عجوزهٔ نظامی عروضی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.