هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و غمگین، از درد فراق و عشق ناکام سخن می‌گوید. شاعر از بی‌توجهی معشوق، غم عاشقان، وصف زیبایی‌های معشوق مانند زلف و چهره‌اش، و تلخی زندگی بدون او می‌نالد. همچنین، از آرزوی دیدار و تسکین دردها با حضور معشوق صحبت می‌کند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و غمگین، همراه با استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده، ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، احساسات شدید و ناامیدی بیان‌شده در شعر更适合 برای سنین بالاتر است.

شمارهٔ ۸

نمی کنی نظری بیدلان غمگین را
همی ک شی به جفا عاشقان مسکین را

صبا حکایت زلفت به هر که شهر بگفت
دگر مجال مده مردم سخن چین را

ای به طرف گلستان نشانده نرگس مست
ز شاخ سنبل تر سایه کرده نسرین را

بیا که بی تو جهانم به چشم تاریک است
مگر به روی تو روشن کنم جهان بین را

برفتی و ز فراق تو زندگی تلخ است
بیا که بر تو فشانیم جان شیرین را

مرا سری ست که بر آستانه ای دارم
که سالها که ندیده است روی بالین را

تو تیغ می زن و بگذار تا من حیران
نظاره همی کنم آن ساعد نگارین را

روا مدار که بر باد می رود جان ها
به دست باد مده آن دو زلف مشکین را

به کفر زلف تو دنیا ز دست داد جلال
از آن سبب که به دنیا نمی دهد دین را
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.