هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از عشق زمینی و الهی سخن می‌گوید. شاعر از دیدن معشوق و تأثیر آن بر دلش می‌گوید، از عشق به عنوان زندان و بند یاد می‌کند، و از مهر و محبت معشوق به عنوان بوی خوشی که از خاک می‌روید، نام می‌برد.
رده سنی: 15+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه موجود در شعر ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد که معمولاً در نوجوانان و بزرگسالان یافت می‌شود.

شمارهٔ ۱۰

هر آن کس که دیده ست آن خاک پا
نیاید به چشمش دگر توتیا

رخت را به خورشید کردم مثل
بدیدم کنون از کجا تا کجا

زبویت دلم همچو گل بشکفد
چو بشکفتن گل ز باد صبا

زهی لعل تو خاتم ملک جم
رخ روشنت جام گیتی نما

کی آرم من آن زلف مشکین به چنگ
که جز نیم جانی ندارم بها

به زندان عشقت روانم اسیر
به زنجیر زلفت دلم مبتلا

مکش عاشقان را به تیغ ستم
که خون اسیران نباشد روا

دمد هم چنان بوی مهرت از آن
ز خاک جلال ار بروید گیا
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.