۱۹۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱

ای جبینت ماه و رویت آفتاب
می فتد بر خاک کویت آفتاب

گرد عالم هست سرگردان چون من
روز و شب در جست و جویت آفتاب

فتنه می یابد ز مویت روزگار
نور می گیرد ز رویت آفتاب

روز بر ما تیره و شب شد دراز
تا نهان شد زیر مویت آفتاب

روز و شب می سوزد و جان می دهد
همچو شمع از آرزویت آفتاب

کس نباشد مرد میدانت که هست
عنبرین چوگان و گویت آفتاب

می روی وز دور مانند جلال
چشم می دارد به سویت آفتاب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.