هوش مصنوعی:
این شعر از درد هجران و فراق معشوق میگوید و بیانگر رنجهای عاشق در دوری از یار است. شاعر از عذاب دوری، سوزش دل و بیقراری خود سخن میگوید و آرزوی وصال را دارد. همچنین، او از غم و بخت بد خود شکایت کرده و تأکید میکند که حتی شراب نیز نمیتواند درد فراق را تسکین دهد.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مضامین عاشقانهای است که درک آن به بلوغ عاطفی و شناختی نیاز دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند درد فراق و استفاده از استعارههایی مانند شراب ممکن است برای مخاطبان جوانتر نامفهوم یا نامناسب باشد.
شمارهٔ ۲۱
دلم متاب که هجران سینه تاب بس است
چه دورم از رخ خوبت همین عذاب بس است
بدان دو حلقه که حلق دلم همی تابی
چو جان ز حلق برآمد دگر متاب بس است
درون حلقه دلم تابه کی ز خون جگر
بیاورید کبابی مرا شراب بس است
هنوز با غم و بخت بدم قرین گرچه
مرا ز دوری رویت ز خورد و خواب بس است
شب وصال تو گو مه متاب بر گردون
به ماهتاب چه حاجت که آفتاب بس است
غمت به قصد خرابی جان کمر در بست
چو کرد خانه معمور دل خراب بس است
محیط و قلزم سوز جلال را نکشد
نه آتشی ست که او را دو قطره آب بس است
چه دورم از رخ خوبت همین عذاب بس است
بدان دو حلقه که حلق دلم همی تابی
چو جان ز حلق برآمد دگر متاب بس است
درون حلقه دلم تابه کی ز خون جگر
بیاورید کبابی مرا شراب بس است
هنوز با غم و بخت بدم قرین گرچه
مرا ز دوری رویت ز خورد و خواب بس است
شب وصال تو گو مه متاب بر گردون
به ماهتاب چه حاجت که آفتاب بس است
غمت به قصد خرابی جان کمر در بست
چو کرد خانه معمور دل خراب بس است
محیط و قلزم سوز جلال را نکشد
نه آتشی ست که او را دو قطره آب بس است
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.