هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و رنج‌های ناشی از آن سخن می‌گوید. او از شب‌های بی‌خوابی، روزهای تاریک، بیماری و دردهای عشق می‌نالد. عشق او را از عقل دور کرده و روزگار مستی و بی‌خودی را تجربه می‌کند. او از بوی خوش یار و یادبودهایش می‌گوید و در نهایت، از گذر عمر شیرین در تلخی و دشواری افسوس می‌خورد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و فلسفی موجود در شعر، همراه با بیان دردها و رنج‌های عشق، برای درک و ارتباط بهتر نیاز به بلوغ فکری و عاطفی دارد. این محتوا ممکن است برای نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد یا احساسات آن‌ها را تحت تأثیر قرار دهد.

شمارهٔ ۵۱

دوش در سودای او بر من به بیداری گذشت
روز روشن گشت و بر من چون شب تاری گذشت

از حساب زندگانی کی برد عمری که آن
گاه در جان کندن و گاهی به بیماری گذشت

بر رخ چون زعفرانم اشک گلناری چکد
در دلم هر گه که آن رخسار گلناری گذشت

عشق شور آغاز کرد و عقل را تمکین نماند
روزگار مستی آمد دور هشیاری گذشت

باد فردوس است یا بوی خم گیسوی دوست
یا برین در کاروان مشک تاتاری گذشت

گر بنالد همچو بلبل در قفس عیبش مکن
عاشق بی دل که عمرش در گرفتاری گذشت

عمر شیرین را به تلخی بگذرانیدی جلال
ای دریغا! عهد آسانی به دشواری گذشت
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.